...و صبور نام تو بود بانو

آخرین مطالب

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

خون آشام!

۲۲
شهریور

بسم الله الرحمن الرحیم


- سلام خسته نباشید. دوتا آب معدنی می خواستم. بزرگ. با چهارتا آبمیوه. یه بستنی عروسکی هم لطف کنید

ممنون.


چند متری از مغازه دور شد و پیچید داخل کوچه ی نسبتا بزرگی.

در کوچه شروع کرد به مرتب کردن چادرش، گوشی و سیم هنذفری مثل همیشه شیطنتشان گرفته بود!

کیف پول و پلاستیک خرید هم در بین دستانش معطل بودند،

در همین حین چشمش به پلاستیک شفاف آب معدنی ها خورد. عرق سردی روی شانه اش جاخوش کرد.

برگشت

- ببخشید آقا، میشه لطف کنید این نستله رو عوضش کنید؟

- خواهش میکنم. دماوند خوبه؟

- فرقی نداره. هرچی باشه بجز نستله

-جسارتا چرا؟ خوب نیست کیفیتش؟

- نه به خاطر اونش نیست.

در کسری از ثانیه نگاه های فروشنده تبدیل به علامت سوال شد! بیشتر معطل نکرد همانطوری که پلاستیک را برمیداشت

گفت: خب اسرائیلیه!

تا فروشنده خواست مثل بقیه بگوید" این تولید ایرانه و پولش تو جیب ایرانی ها میره"

پشت بندش اضافه کرد:

سرمایه دارای اصلیش اسرائیلی ان.

فروشنده گفت "اما" و او حرفش را تمام کرد:

این فرق داره، لبخندی تصنعی زد و راه افتاد.

توی دلش گفت:

ما نونمونو تو خون بقیه نمیزنیم...



پی نوشت: شاید رفقا بخونن بگن فلانی تو اوایل سال دوم دانشگاه قهوه فوری نستله ات به راه بود.

منم در جوابشون میگم که پشیمونم.



  • حلما
بسم ربه

در میان شیطنت هایش خیلی ناگهانی قفل شد
یکباره ساکت شدنش توجهم را جلب کرد. همانطور که وانمود میکردم مشغول کار هستم
برگشتمو پاییدمش، دیدم روبه روی عکس امام که روی آینه بود، لحظه ای خشک شده. انگار که آشنایی دیده باشد
یا اینکه ابهت امام گرفته باشدش.
با احتیاط عکس را برداشت و بوسید، بعد هم با وسواس سرجایش گذاشت...
با زیرکی برگشت تاببیند من متوجه شدم یا نه. احتمالا خجالت میکشید اگر میفهمید که داشتم
نگاهش می کردم. خودم را خیلی عادی مشغول نشان دادم.
آب از آب تکان نخورد...






پی نوشت1: دلم لرزید
دخترک چهارساله ای که فقط به جهت اینکه این عکس شبیه آقاست میبوسدش
ببین چقدر عشق آقاست...
دم این مدل نسل جدید های گودزیلایی که آدم بخواهد بپیچاندشان جوابشان این است که:
زن دایی خیلی ناقلاییا!!! گرم...

پی نوشت2: دسکتاپ رو گشتم برای دیدن یا شنیدن چیز بدرد بخوری از سر بیکاری
کلیپ راهیانی که اولین بار رفتم جلو چشم اومد

خرابه چراغونه امشب قناری غزل خونه امشب
موهام فرش مهمون امشب دلم خونه امشب
بابا نبودی ببینی...

یاد دلم هویزه است...
های های پر صدا...
کنار مناجات حضرت امیر...

تو ای ماه جوونم میون خاک و خونی
تو ای ماه جوونم...
مث موهات پریشونم...

آروم آروم میذارم من صورت رو صورت ماهت...

پی نوشت3 : چند روز پیش برای کاری رفته بودم بنیاد جانبازان.
دخترا اکثرا  آستین تا آرنج، آرایش کامل، ماتیکا قرمز، ناخونا مانیکور، ساپورت به پا
اومده بودن حقشونو از حلقومه بنیاد شهید بکشن بیرون.
بعضی خانومام همینجور بودن
دم در چادر سرشون کرده بودن... چه چادری
نصفش بدو بدو پشت سرشون می رفت...
هی دنیا
واسا
آگه اینا بچه های شهیدا و جانبازان
واسا
دلم میخواد همه شونو پیاده کنم!!!!

پی نوشت4: تمام حرفام همونا بود. بقیه اش گفتنی نیست. بد و تلخ گفتنش هم تقصیر من نیست.ماجرا تلخه.

پی نوشت 5: اینروزها به تو که می رسم حرف هایم تمام میشنود. دلم
سیراب شدن از چشم هایت را طلب می کند فقط...
فقط چند جرعه نگاه می خواهم...

  • حلما