احترام
۰۱
آذر
صدای اذان از نمازخانه دانشکده بلند شد.
استاد به دیوار پشت سرش تکیه داد، سرفه خفه ای زد و دانشجویانش را نگاه کرد.
چیزی از جنس تأسف را در چشمانش می شد دید،
یکی از آخر نشین های کلاس گفت: بریم نماز بخونیم استاد؟!
استاد لبخند همیشگی اش را زد و گفت : ساعت کلاسا رو طوری تنظیم می کنن که...
بالاخره هر چیزی یه حرمتی داره...
دیگر نمی توانست توضیح بدهد که میلش به تعطیل کردن کلاس است و نگرانی اش حلال و حرام شدن حقوقش.
حالا اگر هم می گفت، کدامشان درکش می کردند...
تقدیم به : همه ی استادانی که از این مدل احساسات مومنانه دارند.
- ۱ نظر
- ۰۱ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۶
- ۴۷۲ نمایش