پاره نوشته های یک دیوانه 2
سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۴۸ ب.ظ
بسم ربه
در میان شیطنت هایش خیلی ناگهانی قفل شد
یکباره ساکت شدنش توجهم را جلب کرد. همانطور که وانمود میکردم مشغول کار هستم
برگشتمو پاییدمش، دیدم روبه روی عکس امام که روی آینه بود، لحظه ای خشک شده. انگار که آشنایی دیده باشد
یا اینکه ابهت امام گرفته باشدش.
با احتیاط عکس را برداشت و بوسید، بعد هم با وسواس سرجایش گذاشت...
با زیرکی برگشت تاببیند من متوجه شدم یا نه. احتمالا خجالت میکشید اگر میفهمید که داشتم
نگاهش می کردم. خودم را خیلی عادی مشغول نشان دادم.
آب از آب تکان نخورد...
پی نوشت1: دلم لرزید
دخترک چهارساله ای که فقط به جهت اینکه این عکس شبیه آقاست میبوسدش
ببین چقدر عشق آقاست...
دم این مدل نسل جدید های گودزیلایی که آدم بخواهد بپیچاندشان جوابشان این است که:
زن دایی خیلی ناقلاییا!!! گرم...
پی نوشت2: دسکتاپ رو گشتم برای دیدن یا شنیدن چیز بدرد بخوری از سر بیکاری
کلیپ راهیانی که اولین بار رفتم جلو چشم اومد
خرابه چراغونه امشب قناری غزل خونه امشب
موهام فرش مهمون امشب دلم خونه امشب
بابا نبودی ببینی...
یاد دلم هویزه است...
های های پر صدا...
کنار مناجات حضرت امیر...
تو ای ماه جوونم میون خاک و خونی
تو ای ماه جوونم...
مث موهات پریشونم...
آروم آروم میذارم من صورت رو صورت ماهت...
پی نوشت3 : چند روز پیش برای کاری رفته بودم بنیاد جانبازان.
دخترا اکثرا آستین تا آرنج، آرایش کامل، ماتیکا قرمز، ناخونا مانیکور، ساپورت به پا
اومده بودن حقشونو از حلقومه بنیاد شهید بکشن بیرون.
بعضی خانومام همینجور بودن
دم در چادر سرشون کرده بودن... چه چادری
نصفش بدو بدو پشت سرشون می رفت...
هی دنیا
واسا
آگه اینا بچه های شهیدا و جانبازان
واسا
دلم میخواد همه شونو پیاده کنم!!!!
پی نوشت4: تمام حرفام همونا بود. بقیه اش گفتنی نیست. بد و تلخ گفتنش هم تقصیر من نیست.ماجرا تلخه.
پی نوشت 5: اینروزها به تو که می رسم حرف هایم تمام میشنود. دلم
سیراب شدن از چشم هایت را طلب می کند فقط...
فقط چند جرعه نگاه می خواهم...
در میان شیطنت هایش خیلی ناگهانی قفل شد
یکباره ساکت شدنش توجهم را جلب کرد. همانطور که وانمود میکردم مشغول کار هستم
برگشتمو پاییدمش، دیدم روبه روی عکس امام که روی آینه بود، لحظه ای خشک شده. انگار که آشنایی دیده باشد
یا اینکه ابهت امام گرفته باشدش.
با احتیاط عکس را برداشت و بوسید، بعد هم با وسواس سرجایش گذاشت...
با زیرکی برگشت تاببیند من متوجه شدم یا نه. احتمالا خجالت میکشید اگر میفهمید که داشتم
نگاهش می کردم. خودم را خیلی عادی مشغول نشان دادم.
آب از آب تکان نخورد...
پی نوشت1: دلم لرزید
دخترک چهارساله ای که فقط به جهت اینکه این عکس شبیه آقاست میبوسدش
ببین چقدر عشق آقاست...
دم این مدل نسل جدید های گودزیلایی که آدم بخواهد بپیچاندشان جوابشان این است که:
زن دایی خیلی ناقلاییا!!! گرم...
پی نوشت2: دسکتاپ رو گشتم برای دیدن یا شنیدن چیز بدرد بخوری از سر بیکاری
کلیپ راهیانی که اولین بار رفتم جلو چشم اومد
خرابه چراغونه امشب قناری غزل خونه امشب
موهام فرش مهمون امشب دلم خونه امشب
بابا نبودی ببینی...
یاد دلم هویزه است...
های های پر صدا...
کنار مناجات حضرت امیر...
تو ای ماه جوونم میون خاک و خونی
تو ای ماه جوونم...
مث موهات پریشونم...
آروم آروم میذارم من صورت رو صورت ماهت...
پی نوشت3 : چند روز پیش برای کاری رفته بودم بنیاد جانبازان.
دخترا اکثرا آستین تا آرنج، آرایش کامل، ماتیکا قرمز، ناخونا مانیکور، ساپورت به پا
اومده بودن حقشونو از حلقومه بنیاد شهید بکشن بیرون.
بعضی خانومام همینجور بودن
دم در چادر سرشون کرده بودن... چه چادری
نصفش بدو بدو پشت سرشون می رفت...
هی دنیا
واسا
آگه اینا بچه های شهیدا و جانبازان
واسا
دلم میخواد همه شونو پیاده کنم!!!!
پی نوشت4: تمام حرفام همونا بود. بقیه اش گفتنی نیست. بد و تلخ گفتنش هم تقصیر من نیست.ماجرا تلخه.
پی نوشت 5: اینروزها به تو که می رسم حرف هایم تمام میشنود. دلم
سیراب شدن از چشم هایت را طلب می کند فقط...
فقط چند جرعه نگاه می خواهم...
- ۹۳/۰۶/۱۸
- ۴۲۲ نمایش
عجب پستی بود!!!همه چی توش بود :)
هی راهیان!!حال و هوا!!!رفقا...