کاش گرفتار من بودی...
جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۱۸ ق.ظ
گوشی تلفنش را محکم تر از همیشه پرت کرد روی میز
حرصش گرفته بود
اعصابش خرد شده بود...
نشست گوشه ی صندلی
غرق گرفتاری هایش شد...
صدایی از جایی خیلی خیلی نزدیک خطابش کرد:
کاش فقط گرفتار من بودی...
صدایی از جایی نزدیکتر از رگ گردن شاید.
پی نوشت:
1. نوشته شد به بهانه ی گرفتاری های همیشگیه خودمان...
2. حسرت حرمت ما را کشت...
3. بماند...
التماس دعا
حرصش گرفته بود
اعصابش خرد شده بود...
نشست گوشه ی صندلی
غرق گرفتاری هایش شد...
صدایی از جایی خیلی خیلی نزدیک خطابش کرد:
کاش فقط گرفتار من بودی...
صدایی از جایی نزدیکتر از رگ گردن شاید.
پی نوشت:
1. نوشته شد به بهانه ی گرفتاری های همیشگیه خودمان...
2. حسرت حرمت ما را کشت...
3. بماند...
التماس دعا
- ۹۲/۰۲/۰۶
- ۵۹۷ نمایش
ماقلبمان شکست،حرم را بیاورید..