نرخ گرانی
۳۰
بهمن
بسم الله الرحمن الرحیم
- خب عزیزم من سوار تاکسی میشم و میام، تو همونجا منتظرم باش، من میام. نه دیگه میام، تو زحمتت میشه.
زن کناری می ایستد. ساک دستی را زمین می گذارد،
روسری رنگ و رو رفته ای که سرش کرده را، همانطور که مشغول صحبت است، صاف می کند.
- نه دیگه میام الان. تو نگران نباش وسیله ام خیلی سنگین نیست، تنها میام.
گوشی اش را به دهانش نزدیک می کند : نادر جان اگر الان بیای، امشب پول کافی نداریم
که برا تاکسی بدیم بریم دکتر، بمون اومدم...
*
مرد آن طرف خط، انگار عرق سردی روی پیشانی اش نشست، چشمی گفت و تلفن را از گوش اش دور کرد
دست برد توی جیبش، پول های باقی مانده را شمرد، زنش راست می گفت...
- ۱ نظر
- ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۰۲:۴۶
- ۴۷۲ نمایش