روضه
۱۳
ارديبهشت
تقریبا اکثر مهمان ها رفته بودند.
عروس و داماد مانده بودند و چند رفیق صمیمی...
به خواست عروس کسی بلند شد و درب ها را بست.
کمی گذشت...
بعد از نوای قرآن،
صدای روضه حسین بود که بلند شد...
جشن، تازه همین جا شروع شده بود ...
پی نوشت:
1. اگر کسی خواست بداند جریان این داستانک چیست
رجوع کند به سخنرانیه "با خدا باشیم" استاد پناهیان، شماره ی 7.
2. این روزها زود به زود دلتنگ می شوم.
کاش بیشتر نگاهمان کنی حضرت باران...
3. التماس دعا...
- ۲ نظر
- ۱۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۲۱
- ۵۴۴ نمایش