خون آشام!
بسم الله الرحمن الرحیم
- سلام خسته نباشید. دوتا آب معدنی می خواستم. بزرگ. با چهارتا آبمیوه. یه بستنی عروسکی هم لطف کنید
ممنون.
چند متری از مغازه دور شد و پیچید داخل کوچه ی نسبتا بزرگی.
در کوچه شروع کرد به مرتب کردن چادرش، گوشی و سیم هنذفری مثل همیشه شیطنتشان گرفته بود!
کیف پول و پلاستیک خرید هم در بین دستانش معطل بودند،
در همین حین چشمش به پلاستیک شفاف آب معدنی ها خورد. عرق سردی روی شانه اش جاخوش کرد.
برگشت
- ببخشید آقا، میشه لطف کنید این نستله رو عوضش کنید؟
- خواهش میکنم. دماوند خوبه؟
- فرقی نداره. هرچی باشه بجز نستله
-جسارتا چرا؟ خوب نیست کیفیتش؟
- نه به خاطر اونش نیست.
در کسری از ثانیه نگاه های فروشنده تبدیل به علامت سوال شد! بیشتر معطل نکرد همانطوری که پلاستیک را برمیداشت
گفت: خب اسرائیلیه!
تا فروشنده خواست مثل بقیه بگوید" این تولید ایرانه و پولش تو جیب ایرانی ها میره"
پشت بندش اضافه کرد:
سرمایه دارای اصلیش اسرائیلی ان.
فروشنده گفت "اما" و او حرفش را تمام کرد:
این فرق داره، لبخندی تصنعی زد و راه افتاد.
توی دلش گفت:
ما نونمونو تو خون بقیه نمیزنیم...
پی نوشت: شاید رفقا بخونن بگن فلانی تو اوایل سال دوم دانشگاه قهوه فوری نستله ات به راه بود.
منم در جوابشون میگم که پشیمونم.
- ۰ نظر
- ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۳۶
- ۵۰۶ نمایش