دلتنگی
مرد ها اگر قوی هیکل باشند و بلند قامت، وقتی بی حال شوند و بی جان
کسی حریف قد و قامتشان نیست.
برای جا به جایی، می گذارندشان میان پتویی، فرشی، بوریایی...
مرد های خانه ی علی همگی قوی هیکل بوند
از همه بیشتر حسین اش...
***
زن ها که دلشان برای مرد خانه تنگ بشود
نامه ای، پیامی و یا صدایی می فرستند
من نمیدانم چرا امشب اینقدر آسمان از سوسوی چشم های منتظر زهرا پر است...
***
می گویند که وقتی مردها گرفته و ناراحت اند، با آن ها کاری نداشته باشید
بگذارید در غار تنهایی خود فرو روند و خلوت کنند، با خودشان کنار می آیند و راه حل مشکل را می یابند.
پدر اما چند روزیست که دیگر به چاه های کوفه سری نمی زند
بنظرت راه حل مناسبی یافته برای دلگرفتگی هایش؟
***
نگاهش را دوخت به چشمان همسرش؛ چیزی نمانده یار همیشگی خیلی زود می آیم.
و انگار از آسمان لبخند فاطمه را شنید علی...
***
تو را که با رنگ پریده دیدم پدر جان، جانم فروریخت.
مخصوصا که دستی به صورت داشتی، دستی به دیوار، خون لب هایت را بر گریبان داشتی و محاسن به خون خضاب
یکباره پدر، بگو تو آینه ی تمام دردهای زینبی و تمام کن...
تقدیم می شود: به بابای همه ی دنیا...
- ۰ نظر
- ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۲۱
- ۴۴۳ نمایش