...و صبور نام تو بود بانو

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد» ثبت شده است

چشمان خیس

۲۷
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم


"الو خاله زیبا سلام.خوبی؟ سال نوتون مبارک،مرسی،مرسی. میخواستیم بیایم پیشتون.آهان، نیستین؟

چقدر شلوغه کجایین؟ مسافرتین؟ مشهد؟ به سلامتی ان شالله مارم دعا کنین. ممنون،ممنون.

مزاحم نشم. سلام برسونین. خدانگهدارتون."


"الو سلام دایی جان خوبین؟ مثل همیشه شما زودتر گفتین دایی. بر شمام مبارک باشه. خانم خوبن؟

سرو صدا میاد، مهمون دارید یا مهمونی اید؟ نمیدونم کجا، خودتون بگید. مهمون امام رضا..."

اشک گوشه چشم را گرفت و ادامه داد: "به سلامتی، مارم دعا کنین..."


"الو سلام دخترعمه جان، خوبین؟ عیدتون مبارک باشه، خانم مهمون نمیخواید؟خب به سلامتی

کجا رفتین حالا ؟ مشهد؟ به سلامتی ان شالله..."

گوشی را کناری گذاشت، تکیه اش را به دیوار داد و نشست...


"الو سلام عمو جان. عیدتون مبارک باشه. خوبین؟ چه خبرا؟ الحمدلله همه خوبن سلام دارن. خونه تشریف دارین؟

فرودگاهین؟ به سلامتی کجا  ان شالله؟ کربلا... به سلامتی..."

بغضش خیلی گلوگیر شده بود این بار... 



+ آخرش می شد اینطور تمام شود که: تلویزیونشان یک گنبد طلایی نشان می داد و یک پنجره فولاد

  و آن شعر "آمده ام... ای شه پناهم بده..." خیلی دل را بیشتر آتش می زد آن وقت...

  محض رعایت حال خواننده ها.

+ اگر پای دلتان رسید به مشهدالرضا ، فراموشمان نکنید...

+ مولای یا مولای...

  • حلما