...و صبور نام تو بود بانو

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه زن دوره گرد» ثبت شده است

تلخ

۰۲
شهریور

مرد که بوی عطرش تمام پیاده رو را پر کرده بود ایستاد. داشت به ویترین یک مغازه نگاه می کرد. او هم از فرصت استفاده کرد تا آرایشش را مرتب کند. پشت سرش بساط یک زن بود که جوراب می فروخت. شروع کرد به پر رنگ کردن رژش. زن فروشنده زل زده بود به صورتش.

شب، وقت خانه رفتن، میان پول های چروک خورده ی بساط، ماتیک قرمزی زنانه گی اش را نشان میداد. رسید خانه. مرد مثل اکثر وقت ها  گوشه ی اتاق خواب بود. روسری اش را برداشت،  آینه را مهمان لب هایی سرخ کرد. با شیطنتی زنانه پتو را کنار زد. مرد، چشمانش سفید، صورتش کبود و تنش سرد بود.

چند هفته بعد بساط مهمان بود سرخی و زردی و کبودی را...

  • حلما