...و صبور نام تو بود بانو

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه تصادف» ثبت شده است

راننده پراید

۲۰
ارديبهشت
بسم الله الرحمن الرحیم

صدای کشیده شدن لاستیک روی آسفالت و خرد شدن چراغ های ماشین بغلی انقدر عجیب و یکباره بود، که همه مات مانده بودند.
با سرعت کمتری از کنار 206ای که کوبانده بود به نیسان عبور کردند.
راننده حالا کمتر جرات می کرد بوغ بزند و پدال به پدال لایی بکشد.
ترسیده بود.
دخترک چادری توی ماشین، دوباره به بغل دستی اش نگاه زیر چشمی انداخت
آرایش کم روی صورتش ملیح تر نشانش میداد، چادرش دور کمرش افتاده بود،
بوی عطرش با هر نسیمی که به داخل ماشین می آمد نوازشگر مشام همه بود.
دخترک چند تار موی بازیگوشی که از گوشه ی روسری اش آمده بودند بیرون را، برگرداند سرجایشان و گیره روسری را کمی تنگ تر کرد.
ترسیده بود...




  • حلما