...و صبور نام تو بود بانو

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه» ثبت شده است

پرده را کنار زد

صدای اذان از مسجد محله می آمد

به چراغ های اندک خانه های اطراف که روشن بودند نگاه کرد

از میان آن همه پنجره شاید فقط به اندازه ی انگشتان دست سوسو ی نور دیده می شد...

این روز ها خیلی ها حوصله ی مهمانی رفتن ندارند...

  • حلما