...و صبور نام تو بود بانو

آخرین مطالب

تلخ

شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۲۰ ق.ظ

مرد که بوی عطرش تمام پیاده رو را پر کرده بود ایستاد. داشت به ویترین یک مغازه نگاه می کرد. او هم از فرصت استفاده کرد تا آرایشش را مرتب کند. پشت سرش بساط یک زن بود که جوراب می فروخت. شروع کرد به پر رنگ کردن رژش. زن فروشنده زل زده بود به صورتش.

شب، وقت خانه رفتن، میان پول های چروک خورده ی بساط، ماتیک قرمزی زنانه گی اش را نشان میداد. رسید خانه. مرد مثل اکثر وقت ها  گوشه ی اتاق خواب بود. روسری اش را برداشت،  آینه را مهمان لب هایی سرخ کرد. با شیطنتی زنانه پتو را کنار زد. مرد، چشمانش سفید، صورتش کبود و تنش سرد بود.

چند هفته بعد بساط مهمان بود سرخی و زردی و کبودی را...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">