"علی"
شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۵۰ ب.ظ
سر سفره همه چیز بود، از آش و برنج و چند نوع خورشت گرفته تا چندین و چند نوع دسر!
اما همچنان همان یه کاسه شیر را برداشت...
پایین داستانکم می نویسم:
"علی" این روز ها اگر بود...
پی نوشت: وقتی از سر سفره سنگین بلند می شم و حتی یاد دلمم نمیاد که تا چند ساعت پیش از شدت ضعف
و معده درد تصمیم گرفتم مثل "علی"(ع) سنگ به شکمم ببندم، حتما یادمم نمیاد که "این همه می خورم که چی بشه؟"
و حتما اینم یادم نمیاد که چهارتا خونه اون ورتر، چهارتا کوچه اون ورتر، چهارتا خیابون اونورتر و یا چهار شهر اونورتر شاید کسی...
+سری به اینجا بزنید این شب ها...
+التماس دعای خیر
اما همچنان همان یه کاسه شیر را برداشت...
پایین داستانکم می نویسم:
"علی" این روز ها اگر بود...
پی نوشت: وقتی از سر سفره سنگین بلند می شم و حتی یاد دلمم نمیاد که تا چند ساعت پیش از شدت ضعف
و معده درد تصمیم گرفتم مثل "علی"(ع) سنگ به شکمم ببندم، حتما یادمم نمیاد که "این همه می خورم که چی بشه؟"
و حتما اینم یادم نمیاد که چهارتا خونه اون ورتر، چهارتا کوچه اون ورتر، چهارتا خیابون اونورتر و یا چهار شهر اونورتر شاید کسی...
+سری به اینجا بزنید این شب ها...
+التماس دعای خیر
- ۹۲/۰۵/۰۵
- ۴۰۸ نمایش
منم التماس دعا...