...و صبور نام تو بود بانو

آخرین مطالب

روضه

جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۲۱ ب.ظ

تقریبا اکثر مهمان ها رفته بودند.
عروس و داماد مانده بودند و چند رفیق صمیمی...
به خواست عروس کسی بلند شد و درب ها را بست.
کمی گذشت...

بعد از نوای قرآن،

صدای روضه حسین بود که بلند شد...
جشن، تازه همین جا شروع شده بود ...






پی نوشت:

1. اگر کسی خواست بداند جریان این داستانک چیست
رجوع کند به سخنرانیه "با خدا باشیم" استاد پناهیان، شماره ی 7.

2. این روزها زود به زود دلتنگ می شوم.
کاش بیشتر نگاهمان کنی حضرت باران...

3. التماس دعا...

نظرات (۲)

سلام
خدا حفظ کنه این عروس و داماد رو ولی کوشن؟! ما که ندیدیم از اینا دور و برمون

+ جمله سازی داستان می تونست بهتر باشه. مثلا "همین جا " شاید می شد حذف شه و جای"و تعدادی از رفقای خیلی صمیمی شان" شاید جمله خوش آهنگ تری مثه "و چند رفیق صمیمی" قشنگ ترش میکرد.
یه هر حال خوب بود حلما خانوم.
خسته نباشید.


پاسخ:
سلام.
انشاله میبینی!
تغییرات اعمال شد.
ممنون.

این چیزی که شما نوشتی یه ظرفیتی میخواد که الان اصلا تو فامیلای عروس داماد نیست.ای خیلی خیلی مسئله مهمیه.اگه یه عده ای الگو بشن و فقط تو جشنشون گناه نکن نه مستحب دیگه ای و باعث بشن دیگرانم گناه نکن خودش یه جشن بزرگتره!

پاسخ:
نکته همینجاست
کار ما غیر از ظرفیت سازی نیست شاید...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">